شرکت گیشاگری


شرکت گیشاگری

فیلم «خاطرات یک گیشا» به کارگردانی راب مارشال. چیو . خواهرش، دختران یک خانواده‌ فقیرند. پدر و مادر در برابر بهایی نه چندان بالا دختران خود را می‌فروشند.


پخش آنلاین ویدئو

فیلم خاطرات یک گیشا: نقد و بررسی

«سال‌های دور از خانه» را یادتان هست؟! کاراکتر «اوشین» تا مدت‌ها بعنوان یک شخصیت محبوب بین بانوان ایرانی شناخته می‌شد. او «آرایشگر»ی سخت‌کوش بود، که موی دختران جوان «شرکت» را آرایش می‌کرد و بعد ناگهان با ازدواج با ریوزو تاناکورا، «مدیر آرایشگاه» او را بیرون می‌کند و چند سال پس از ازدواج در حالی که سعی داشته از خانه‌ی مادر شوهر هیولا صفتش فرار کند، ریوزو یک کتک مفصل به او می‌زند، طوری که یک دستش تا حد بالایی کارایی‌اش را از دست می‌دهد اما او پس از خودکشی شوهرش «که به دلیل ضعف او در پذیرش ورشکستگی بود» بچه‌هایش را زیر بال و پر می‌گیرد و با تأسیس یک فروشگاه بزرگ توانایی‌های خود را بعنوان یک زن به رخ همه می‌کشد. سالها طول کشید تا فهمیدم اصل داستان چیز دیگری است و آن دخترکان خندان «شرکت»، کارمندهای ساده نیستند و «گیشا» هستند و اوشین هم برای تامین مالی پدر و برادر بی‌عرضه‌اش و سپس شوهر مال‌باخته‌اش، دست به خودفروشی زده و بعد هم بعنوان یک کارگر در گیشاخانه آرایش گیشاها را بر عهده داشته و …

از آن به بعد تا مدت‌ها، عبارت«گیشا گری» برایم به معنای خودفروشی بود که فقر مطلق، راهی جز این را پیش پای یک زن نمی‌گذارد و واژه‌ی «گیشا» در نظرم بسیار تلخ می‌آمد. دو اتفاق اما، رنگ دیگری به این دیدگاهم داد. کتاب بسیار خوب «جنس ضعیف» از اوریانا فالاچی و دیدن فیلم «خاطرات یک گیشا» که تقریباً با خواندن کتاب همزمان شد. در کتاب «جنس ضعیف»، فالاچی به خوبی توضیح می‌دهد که گیشاگری یک حرفه‌ی هنری و مقدس در میان مردمان ژاپن است چرا که به گیشا چون هنرمندی می‌نگرند که با عرضه کردن هنر و ظرایفی که بدان آراسته است روح اطرافیانش را تلطیف می‌کند و یک گیشا، باید دوره‌های طولانی آموزشی را بگذراند تا به مرتبه‌ی گیشا بودن برسد. حتی در توضیحی درخشان، فالاچی می‌گوید مردان ژاپنی با همسران خود به مسافرت نمی‌روند و یک گیشا را با خود به همراه می‌برند و همسرانشان هم با خوشحالی آن دو را تا فرودگاه بدرقه می‌کنند و مردان ژاپن ترجیح می‌دهند به جای آن‌که راز خود را به همسرانشان بگویند، حرف دلشان را به یک گیشا بزنند که به رازداریش اطمینان کامل دارند!

فیلم «خاطرات یک گیشا» به کارگردانی راب مارشال، داستان زنانه‌ی عاشقانه‌ای است برای کسی که میان عشق و حرفه، یکی را باید برگزیند.

چیو(سوزوکو اوهگو)، دختر ۹ ساله‌ای با چشمان آبی و خواهرش ساتسو، دختران یک خانواده‌ی فقیر ماهیگیر روستاییند. مادر بیمار است و پدر، از کار افتاده. پدر و مادر در برابر بهایی نه چندان بالا دختران خود را می‌فروشند و دخترها به پایتخت برده می‌شوند. مدیر گیشا خانه‌ی اوکیا( کائوری موموئی) چیو را می‌پسندد و خواهرش را نمی‌پذیرد و ساتسو به یک خانه‌ی بدنام برده می‌شود. چیو در اوکیا خدمتکار می‌شود و به گیشا خانه و گیشای ستاره‌اش، هاتسومومو( گونگ لی) خدمت می‌کند اما روزی به‌طور ناخواسته باعث می‌شود مدیر گیشاخانه متوجه شود که هاتسومومو با جوانی روابطی عاشقانه دارد که باعث تنبیه گیشا می‌شود چرا که «یک گیشا هرگز نباید عاشق شود» و از آن پس او به چیو به مانند دشمن خود می‌نگرد و او را آزار می‌دهد. اما برای چیو مهم نیست، او می‌خواهد با ساتسو فرار کند بی‌خبر از آنکه ساتسو ناگهان گم می‌شود و با نامه‌ای به او خبر داده می‌شود والدینش فوت کرده‌اند. پس او می‌فهمد از این پس فقط یک خدمتکار می‌ماند در حالیکه دوستش، پامپکین( زو وایزنبام) قرار است دستیار هاتسومومو شود تا او هم گیشایی دیگر باشد. چیوی غمگین یک روز در خیابان گریه می‌کرده که یک مرد ثروتمند (کن واتانابه) می‌ایستد و او را دلداری می‌دهد و برایش یک بستنی می‌خرد و دو سکه به او می‌دهد تا خوشحالش کند، چیو لبش را به شربت سرخ روی بستنی می‌زند و شادمانه به مرد می‌گوید حالا من هم یک گیشا هستم، مرد می‌خندد و با محبت لب‌های دخترک را با دستمالش پاک می‌کند و دستمال هم از آن چیو می‌شود و خود با دو گیشا از آنجا می‌رود، اما چیو که در دنیای کودکانه‌اش یکی را یافته که دوستش دارد تصمیم می‌گیرد هر کاری کند تا یک گیشا شود و با آن مرد مهربان هر جا که می‌خواهد برود. بخت با او یار است و گیشای بزرگ، مامه‌ها( میاکو تاچیبانا) که به دیدار مدیر اوکیا آمده متعجب از رنگ چشمان چیو او را به عنوان شاگرد مخصوصش انتخاب می‌کند تا از او یک گیشا بسازد و شانس پامپکین برای گیشا شدن از بین می‌رود. از آن پس چیو، نام هنری سایوری را بر می‌گزیند. سایوری(زی‌یی ژانگ) حالا دختر جوانی است که در اولین نمایش خود همه را میخکوب می‌کند و دو مرد شاهد اولین نمایشند، مرد ثروتمند که پس از سالها سایوری را از رنگ چشمانش می‌شناسد و دوستش نابو( کوجی یاکوشو) که نیمی از صورتش دفرمه شده و از گیشاها متنفر است و به اصرار دوستش آمده اما چیزی در سایوری هست که نابو را به خود می‌کشاند و عاشقش می‌شود حال آنکه سایوری که پس از مدتها مرد ثروتمند را یافته همو که دستمالش را هر شب چون یادگاری عزیز می‌بوییده، به عشق نابو وقعی نمی‌نهد. نمایش سایوری آنچنان چشمگیر بود که هاتسومومو که پا به سن گذاشته اخراج می‌شود و پامپکین عملاً فراموش. همه چیز بر وقف مراد سایوری است که ناگهان جنگ جهانی همه چیز را به هم می‌ریزد…

خرید ساک پارچه ای
صندلی ماساژور
خرید سرور مجازی

خاطرات یک گیشا در به تصویر کشیدن این بخش از فرهنگ ژاپنی بسیار خوب عمل کرده. طراحی صحنه و دکور و لباس کوچکترین ایرادی ندارد و فیلمبرداری بسیار چشم‌نواز است و مخصوصاً صحنه‌هایی که سایوری بر صخره‌ای ایستاده و مونولوگی درباره‌ی اینکه حرفه‌ی گیشاگری جایی برای عشق نمی‌گذارد می‌گوید، به تصویر برداری فیلم «غرور و تعصب» پهلو می‌زند. جا دارد از بازی بازیگر محبوبم، کن واتانابه، صحبتی به میان آید که در نقشش خیلی خوب درخشیده‌است. من هرگز آن صحنه‌ای که شیطنت پامپکین باعث می‌شود او ناگهان وارد اتاقی شود و با سرهنگ آمریکایی که خود را به سایوری تحمیل کرده، برخورد کند و غمگینانه در را ببندد، فراموش نمی‌کنم.

اما اتفاقی عجیب هم در این فیلم افتاده و آن حضور دو بازیگر سرشناس چینی در فیلم است، آن هم با آن روابط تیره‌ای که چین و ژاپن دارند! گونگ لی ( امپراتریس فیلم نفرین گل طلایی) و زی‌یی ژانگ (بازیگر محبوب ژانگ ییمو و فیلم‌های خانه‌ی خنجرهای پرنده و قهرمان). البته به این نتیجه رسیدم که روابط سیاسی تیره‌ی چین و ژاپن، تاثیر شدیدی در دنیای سینما نداشته چون همین دو ماه قبل از برنامه‌ی «سینما یک» فیلم بسیار زیبایی از کشور ژاپن به نام «یاماتو» نمایش داده شد و یکی از بازیگرانش که ایفاگر نقش کاراکتر ستوان دوم اوچیدا بود در فیلم چینی «صخره‌ی سرخ» از جان وو که با اختلاف چند هفته‌ای از یاماتو پخش شد، حاضر بود. سوای روابط تیره‌ی چین و ژاپن، شاید یک آمریکایی فرق قیافه‌ی یک چینی و یک ژاپنی را متوجه نشود، اما ما چه که به لطف صدا و سیما به خوبی می‌توانیم فرق چهره‌ی ژاپنی، چینی و کره‌ای را بفهمیم؟! تازه، دیگر سر خود ژاپنی‌ها که نمی‌شود کلاه گذاشت! اشکال بزرگ‌تر فیلم شاید پایان شاد و سرخوشانه‌ی فیلم باشد. واقع‌گرایانه‌تر آن بود که سنت‌های گیشاگری پای عشق سایوری را می‌بست مخصوصاً چون فیلم سالهایی را به تصویر می‌کشد که جامعه‌ی ژاپن هنوز کاملاً سنتی است.

اما اگر بشود چشم بر این کاستی‌ها بست- و شاید فی‌نفسه پایان خوش فیلم را خیلی دوست داشته باشیم و آن را اشکالی ندانیم!-فیلم خاطرات یک گیشا، فیلم خوبی است. این فیلم موفق شده برنده‌ی ۳ اسکار شود و ۲۸ نامزدی در جشنواره‌های دیگر بدست آورد که منجر به ۱۶ جایزه شد.

آهنگسازی این فیلم را جان ویلیامز، آهنگ‌ساز بزرگ آمریکایی برعهده داشته و ساندترک این فیلم بسیار، زیباست.

یافتن «ساعت» ثبت تصویر

.css-11qjisw-webki -flex:1 1 au o;-ms-flex:1 1 au o;flex:1 1 au o;آموزشی

۱۴۰۱۵۶

شرکت گیشاگری